.
صفحه اصلي آرشيو جستجو پيوند ها تماس با ما
 
آخرین عناوین
علت افزایش سن ازدواج دختران» مساوی نبودن قانون بین زنان و مردان
زهرا بادلی

ازدواج واژه نشات گرفته از عشق است که دربر دارنده یک نیاز اساسی در جوانان است و این امر در زندگی او یک سیر تکاملی محسوب می شود. اما ازدواج چیست؟ پیوندی دو طرفه یا ابراز یک طرفه.
ازدواج یکی دیگر از سنتهای پیامبر(ص) است که گفته شده با ازدواج نیمی از دین افراد کامل می شود. آیا با هر نوع ازدواج نیمی از دین انسان کامل می شود.
این روزها اگر در میان بعضی از مردم حرف ازدواج به میان بیاید بیشتر حرف مجرد بودن دختران و پسرانی است که سن آنها رو به افزایش است که البته بیشتر مجرد بودن دختران برای این افراد جای بحث و گفتگو دارد. بسیاری از افراد بدون اینکه علت افزایش سن آنها را بدانند می خندند و آنها را مسخره می کنند اما اگر یک پسر در همین شرایط قرار بگیرد اصلاً برای آنها مهم نیست حتی اگر علتهایی باشد که دختری راضی با ازدواج با آنها نباشند از مادرانشان که بپرسی می گویند پسرمان قبول نکرده هیچ وقت نمی گویند که فلان دختر، پسرمان را قبول نکرده و این جمله برای بعضی از افراد که پسر مجرد دارند خیلی مهم است.
تنها پسرها هستند که می توانند این عشق را ابراز کنند و این پیمان و پیوند صورت بگیرد برای پسرها فرقی ندارد در چه سنی هستند ولی برای دخترها چطور؟
وقتی این دختران پسرانی را می بینند که بعد از ازدواج هیچ هدف و برنامه ای ندارند یا از حرفهای آنها مشخص می شود فقط هوس ران هستند و هر روز عاشق یک دختر می شوند، فرهنگ آنها به گونه ای است که هر روز در حال تغییر هست هرگز حاضر به ازدواج نیستند و راضی می شوند مجرد بمانند و زخم و زبان مردم را تحمل کنند. اما تن به چنین ازدواجهایی ندهند.
زهرا 21 ساله متأهل فرزندی 6 ساله دارد. می گوید: به ازدواج می توان از زوایای مختلف نگاه کرد. با ازدواج زندگی آینده خود را در چه می بینند. بعضی ها فکر می کنند با ازدواج می توانند از شر خانواده خود رها شوند متأهلی را به مجردی ترجیح می دهند ولی بعضی از آنها فکر می کنند با ازدواج خود ممکن است که اسیر مردان شوند به همین خاطر ازدواج نمی کنند.
مینا 32 ساله مجرد است و از مشکلاتی که برایش به وجود آمده می گوید: وقتی که 17 ساله بودم عاشق پسری شدم به نام امید که 5 سال از من بزرگتر بود تقریباً یکسالی از آشنایی ما گذشت، خانواده ها با هم آشنا بودند و کاملاً یکدیگر را می شناختند وقتی که امید با خانواده اش به خواستگاری من آمدند پدرم راضی به این ازدواج نشد و به ما گفت شما نمی توانید همدیگر را خوشبخت کنید شاید امید 4 الی 5 باری از من خواستگاری کرد اما پدرم راضی نشد و من ناراحت و در خلوت گریه می کردم و حتی دیگران را واسطه کردم که با پدرم صحبت کنند اما فایده ای نداشت و راضی نشد تا اینکه خانواده امید به خواستگاری دختر دیگری رفتند وی هم علیرغم میل باطنی خود به این ازدواج تن داد.
اما اگر هنگام عقد رضایت پدر واجب نبود حتماً در غیاب پدرم به عقد یکدیگر در می آمدیم و الان زندگی خوبی داشتیم.
دو سال بعد از آن جریان به 3 خواستگار دیگر خود از روی لجبازی با پدرم جواب منفی دادم و برای هر یک از آنها یک بهانه آوردم اما الان پشیمان هستم و می خواهم برای رهایی از تنهایی ازدواج کنم. خواستگارهای زیادی داشتم و دارم اما وقتی مراحل ابتدایی خواستگاری تمام می شود در مرحله تحقیقات همه چیز به هم می خورد.
آیا برای پسران عاشق شکست خورده هم همین مشکلات وجود دارد.
فاطمه متأهل است به نظر وی دختر تا سن خاصی خواستگار دارد وقتی که سن وی از 30 سال بالاتر باشد دیگر از چشم می افتد پس باید سعی کند تا این سن به یکی از خواستگاران خود جواب مثبت بدهد در غیراینصورت مجبور است که به حرفهای مردم گوش دهد و از طرف مردم و اطرافیان تحقیر شود و این برخوردها و نگاهها باعث می شود که آنها کم کم گوشه گیر شوند و سعی می کنند از مراسم ها و مهمانی های گروهی فرار کنند چون فکر می کنند همه به او نگاه می کنند نگاهی که هزاران هزار در آن معنا نهفته است.
دختری لیسانسه و کارمند، نمی خواهد اسمش گفته شود می گوید باید حتماً قسمت و شناس در ازدواج باشد اگر قسمت نباشد ممکن نیست که ازدواجی سر بگیرد. باید به مردان و زنان ثابت کرد که بعضی از دختران به دلایل خاص ازدواج نمی کنند. در بین دخترانی که سن آنها رو به افزایش است اندک دخترانی هستند که در دوران ازدواج خود خواستگار نداشته باشند. از دید بیشتر دختران ازدواج نوعی اسارت است چون در جامعه ایرانی حقوق زنان را نادیده گرفته اند و مردان فکر می کنند وقتی زنی را به همسری خود می گیرند برای خود کنیز اختیار کرده اند به همین خاطر دختران امروزی حاضر نیستند تا زمانی که حقوق آنها نادیده گرفته شده به همسری هیچ مردمی درآیند.
به نظر وی جامعه باید اول قاتون بین زن و مرد را اصلاح نماید و بعد به فکر ازدواج جوانان کشور باشد.
رویا می گوید من از مجرد بودن خود در مقابل دیگران احساس حقارت و شرم نمی کنم و خیلی خوشحال هستم و همیشه به آینده ایمان دارم و زندگی را به امید آینده طی می کنم. رویا که به علت نگهداری از مادر خود حاضر به ازدواج با هیچ مردی نشد ادامه می دهد در صورتی که خواستگار هم داشتم حتی از همکاران خودم بودند مادرم پافشاری زیادی می کرد که من از تنهایی نجات پیدا کنم اما من حاضر نبودم که مادری را که سالیان دراز در کنارم بود و با اشکهای من اشک می ریخت و اشکهای مرا پاک می کرد و نمی گذاشت کوچکترین آسیبی به من برسد را تنها رها کنم و به دنبال خوشبختی خود باشم و الان هم فردی خوشبخت هستم و در کنار مادرم احساس خوشبختی می کنم.
زینب 35 ساله می گوید اگر قانون خواستگاری برای زنان و مردان یکی بود هرگز دختر و پسری را نمی دیدی که سن آنها رو به افزایش باشد اما هنوز مجرد زندگی کنند شديد اگر در ایران دختران هم بتوانند همانند پسران به خواستگاری پسر مورد علاقه خود بروند هرگز دختر مجردی نبود.
به نظر وی همانگونه که یک پسر عاشق می شود و حق انتخاب دارد، دختر هم عاشق می شود و حق انتخاب دارد اما حق انتخاب از دختران ما صلب شده است و باید در حسرت این انتخاب بمانند.
باید در ایران قانون خواستگاری را برابر کرد تا دختران هم بتوانند به خواستگاری فرد دلخواه خود بروند باید به آنان چنین حقی را داد چون آنان وقتی عاشق پسری می شوند و اگر آن پسر خبر نداشته باشد و به خواستگاری دختر دیگری برود و با او ازدواج کند آن دختر از نظر روحی و روانی بیمار می شود. همانگونه که پسران عاشق هم اگر در عشق خود شکست بخورند دچار این گونه بیماری ها می شوند.
زهره از غمی حرف می زند که بسیار آشنا است. می گوید زمانی که من خواستگار داشتم هیچ یک از آنها سالم نبودند چگونه می توانستم با چنین افرادی ازدواج کنم تازه اگر ازدواج می کردم مجبور می شدم که طلاق بگیرم و دوباره برگردم خانه پدرم.
شهره که هنوز فرصت زیادی برای ازدواج دارد می گوید بسیاری از دوستانم در دوران راهنمایی و دبیرستان ازدواج کرده اند و هر کدام از آنها یکی دو تا بچه دارند وقتی با آنها روبرو می شوم چنان زندگیشان را به رخ من می کشند که انگار در زندگی خود احساس هیچ کمبودی نمی کنند در صورتی که می دانم بسیاری از آنها فقط در ظاهر احساس خوشبختی می کنند. چون بعضی از آنها یا در فقر به سر می برند یا اینکه همسرانشان معتاد هستند و خود را مجبور به زندگی با آنها می دانند، آنها طوری زندگی کرده اند که طلاق را ننگ به حساب می آورند و حاضر می شوند که دست بزن آنها را هم تحمل کنند بدون اینکه حرفی بزنند آنها فقط سعی می کنند بی خیال این چیزها شوند و به زندگی خود ادامه دهند حتی راضی به نابودی جوانی و فنا کردن زندگی خود هستند و نقش افراد خوشبخت را بازی می کنند. طاهره که مجرد است می گوید: مشکلی ندارم حتی خواستگارهای زیادی هم دارم که بعضی از آنها هم سرمایه دار و هم افراد سرشناسی هستند. چون سالها عاشق پسری شده ام و با هم عهد بسته ایم هرگز دوست ندارم به هیچ یک از خواستگارهای خود جواب مثبت بدهم مگر با پسری که عهد بسته ام.
دختری 30 ساله از پدر و برادر معتادش می گوید و از نداشتن اصل و نسب خانوادگی خود نالان است. کجای قانون نوشته شده که دختر آن خانواده هم مثل خانواده اش است. به علت اعتیاد پدرم هر شخصی که به خواستگاری من می آید به محض اینکه متوجه اعتیاد پدرم می شوند مراسم خواستگاری را ترک می کنند و پشت سرشان را هم نگاه نمی کنند.
دخترانی مثل من باید به خاطر گناه نکرده بسوزند و یا اینکه کسی به خواستگاری ما بیاید که مثل پدرانمان معتاد باشند و وقتی وارد زندگی می شویم با کوچکترین اعتراض به ما می گویند پدرت هم معتاد است مگر خانواده شما با شخصیت تر از ما هستند.
دخترهایی مثل من زیاد هستند و مجبور می شوند تن به این گونه ازدواجهای ناموفق بدهند.
مریم در خانواده ای زندگی می کند که بیشتر آنها با سن بالا ازدواج کرده اند به خاطر همین وقتی برایش خواستگاری می آمد به آنها جواب منفی می داد و تمایلی به ازدواج نداشت و فکر می کرد که باید همانند برادر و خواهرش با سن بالا ازدواج کند اما الان پشیمان است و می گوید اشتباه کرده ام. چون مثل سابق خواستگار ندارم و وقتی هم سن و سالان خود را می بینم احساس حقارت می کنم و حسرت زندگی آنها را می خورم که موقعیت های خوب زندگی خود را از دست داده ام. وقتی کوچکتر از خودم را می بینم که در شرف عروسی است حسودی می کنم که چرا من باید مجرد بمانم. با حرفهای مادرم حسادت در من بیشتر ریشه می تند.
دختری که سنش رو به افزایش است و هنوز ازدواج نکرده است سطح توقعاتش بالا می رود و حاضر نمی شود با هر کسی ازدواج کند و تصمیم گیری برایش مشکل می شود و مجرد بودن را یک استقلال می داند و از این استقلال و آزادی به نوعی خوشحال است.
اما دکترعلی نیک یار متخصص اعصاب و روان در این رابطه می گوید:
ازدواج یک نیاز هست و با اینکه بعضی از افراد در جوامع استقلال مالی دارند ازدواج می کنند. پس ازدواج یک نیاز اساسی است.
افزایش سن ازدواج دختران به معنای عدم تمایل دختران به ازدواج نیست بلکه آنها در جامعه باید صبر کنند تا فردی به خواستگاری آنها برود و وقتی سن آنها افزایش می یابد انگیزه آنها برای ازدواج کمتر می شود آنها از ازدواج فاصله می گیرند و قدرت انطباق پایین می آید.
همچنین بعضی از تفکرات غلط که جامعه، جامعه ای مردسالاری است یعنی ترس تاریخی در جامعه است و مساوی نبودن قانون حقوقی و قضایی بین زنان و مردان که به نفع مردان است باعث افزایش سن ازدواج دختران در جامعه ایرانی شده است.
اما دخترانی که در سنین بالا ازدواج می کنند دچار مشکلات بارداری می شوند ارتباط آنها با همسر و فرزندانشان کم رنگ می شود و طبیعتاً خواسته های طرف مقابل خود را نمی توانند به جا بیاورند.
همچنین دچار بیماریهایی مثل اضطراب و افسردگی می شوند و زنانی که دیر حامله می شوند نسبت به زنان دیگر بیشتر در معرض خطر ابتلاء به سرطان پستان، رحم و دستگاه تناسلی هستند.
اما دخترانی که ازدواج نمی کنند بیمار روانی نیستند بلکه دچار نابهنجاری می شوند.
اما دخترانی که با خواستگارهایی روبرو می شوند که اعتیاد دارند بهتر است که با این افراد ازدواج نکنند چون دچار مشکلات دیگر خواهند شد.
آیا می توان این دختران را مقصر دانست. نمی توان به آنها بخاطر مجرد بودن خندید این دختران به علتهای مختلف ازدواج نکرده اند فکر می کنند اگر ازدواج کنند در زندگی زناشویی خود دچار مشکلات فراوان می شوند. پس ترجیح می دهند مجرد باشند و ازدواج نکنند. فکر نمی کنید که اگر بعضی از موانع مثل مردسالاری، برابری قانون بین زنان و مردان و ... از سر راه این دختران برداشته شود آنها تمایل به ازدواج داشته باشند؟ آیا فرقی بین دختران مجرد و زنان متأهل مشاهده می شود؟ آیا ازدواج واقعاً اساس زندگی یک دختر است؟

منبع:گلشن مهر


استفاده از اين خبر فقط با ذكر نام شمال نيوز مجاز مي باشد .
ایمیل مستقیم :‌ info@shomalnews.com
شماره پیامک : 5000592323
 
working();
نظرات خوانندگان :

علي 15 اسفند 1385
قانوني كه نويسنده ار آن دم مي زنند اخيرا نوشته نشده!اين قانون از 1400 سال پيش نوشته شده و سن ازدواج هميشه پائين بوده است . نويسنده تحت تاثير جو حاكم قلم زده اند . بايد استدلال محكم و عامه پسند ارائه نمود. شما هم هر ياوه سرائي را درج نكنيد.لطفا
علي 15 اسفند 1385
قانوني كه نويسنده ار آن دم مي زنند اخيرا نوشته نشده!اين قانون از 1400 سال پيش نوشته شده و سن ازدواج هميشه پائين بوده است . نويسنده تحت تاثير جو حاكم قلم زده اند . بايد استدلال محكم و عامه پسند ارائه نمود. شما هم هر ياوه سرائي را درج نكنيد.لطفا

ارسال نظر :
پاسخ به :





نام : پست الکترونیک :
حاصل عبارت روبرو را وارد نمایید :
 
working();

« صفحه اصلي | درباره ما | آرشيو | جستجو | پيوند ها | تماس با ما »
هرگونه نقل و نشر مطالب با ذكر نام شمال نيوز آزاد مي باشد

سامانه آموزش آنلاین ویندی
Page created in 0.205 seconds.